درخواست مرجوع کردن کالا در گروه کتاب علوم اجتماعی با دلیل "انصراف از خرید" تنها در صورتی قابل تایید است که کالا در شرایط اولیه باشد (در صورت پلمپ بودن، کالا نباید باز شده باشد).
برف میبارید.
هوا خیلی سرد بود.
ایزابل که تازه به محلهی جدیدشان رسیده بود
نگاهی به دستهایش انداخت و بعد به پاهایش...
او داشت نامرئی میشد؛
نامرئیِ نامرئی!
دربارهی نویسنده:
دوران کودکی تام پرسیوال معمولی نبود، او در منطقهی دورافتاده و البته زیبای غرب انگلستان زندگی میکرد. قطعا در همین سالهای شکلگیری شخصیت بود که به نقاشی و نوشتن علاقه پیدا کرد.
تام بعد از اینکه چند شهر را به دقت بررسی کرد، فهمید که عمیقا یک پسر روستاییست و حالا او در روستایی دیگر با همسر و دو فرزندش زندگی میکند. تام به معنای واقعی، یکعالمه کتاب تصویرسازی کرده و نوشته است.
خوانندگان میگویند:
زندگی خانوادهی ایزابل به صخرهی سختیها برخورد کرده است، آنها باید از محل زندگی خود نقلمکان کنند و به جایی ارزانتر بروند. ایزابل در محل جدید هیچچیز آشنایی پیدا نمیکند. او برای همه نامرئی میشود تا اینکه ناگهان معجزهای رخ میدهد؛ او حالا میتواند انسانهای نادیدهگرفتهشده را ببیند و به آنها کمک کند و اینگونه تغییر بزرگی را در زندگی و محلهی جدید خودش به وجود بیاورد. این داستان اگرچه تلخ است اما در انتهای آن یک امیدواری وجود دارد که در هر شرایطی بهترین خودت باشی و یک تغییر مثبت ایجاد کنی. این کتاب بسیار عالی است و همه میتوانند از آن درس بگیرند.
چرا این داستان خوب است؟ وقتی این کتاب را خریدم؛ بهعنوان یک مادر، دوست داشتم زودتر در تخت دراز بکشم و این کتاب را با پسرم بخوانم. بهعنوان معلم مدرسه، دوست داشتم زودتر با شاگردانم این کتاب را بخوانم و با آنها دربارهی نابرابری و فقر صحبت کنم. این کتاب تصویر فقر و محرومیت را که در رسانهها نمایش داده میشود، به چالش میکشد و تصویری واقعی، از سوسویِ امید را نشان میدهد. در این کتاب خبری از شاهزادهی ثروتمند و ناجی یا بلیط بختآزمایی که زندگی ایزابل و خانوادهاش را تغییر دهد، نیست. این داستان تنها دربارهی عشق و انسانیت در زمانهی سختی و محنت است.